معرفی کتاب پدر پولدار، پدر بی‌پول

معرفی کتاب پدر پولدار پدر بی‌پول است.

کتاب پدر پولدار، پدر بی‌پول از پرفروش‌ترین کتاب‌های سال‌های اخیر درزمینهٔ ثروت‌آفرینی و سرمایه‌گذاری است.

 

من دو پدر داشتم یکی پولدار و دومی بی‌پول.

اولی کلاس هشتم را تمام نکرده بود ولی پدر دوم تحصیل‌کرده و باهوش بود او مدرک دکتری داشت. یکی از ثروتمندترین مردان هاوایی بود.

 

یکی وقتی مرد، ده‌ها میلیون دلار برای خانواده‌اش به‌جا گذاشت، حال‌آنکه دیگری پس از مرگش مقروض بود.

یکی از پدرهایم توصیه می‌کرد: خوب درس بخوان تا یک شرکت خوب برای کار کردن پیدا کنی و دیگری توصیه می‌کرد: خوب درس بخوان تا بتوانی یک شرکت خوب بسازی.

 

پدر پولدارم می‌گوید: پرهیز از پول، درست به‌اندازه چسبیدن به آن موجب روان‌پریشی است من مردم زیادی را دیده‌ام که می‌گویند: آه، من علاقه چندانی به پول‌ندارم و بااین‌وجود هشت ساعت در روز کار می‌کنند. این انکار حقیقت است.

اگر آنان علاقه‌ای به پول‌ندارند پس چرا کار می‌کنند؟

 

این طرز فکر به‌مراتب روان‌پریشانه‌تر از طرز فکر کسی است که دائماً از دارایی‌هایش صورت‌برداری می‌کند و به ذخیره پول مشغول است.

پولدارها دارایی می‌خرند. بی‌پول‌ها، فقط مخارج دارند.

 

اقشار متوسط بدهی‌هایی می‌اندوزند که به خیال خودشان دارایی است.

بسیاری از مشکلات مالی بزرگ، ناشی از همگامی با دیگر مردم و تلاش برای عقب نماندن از جامعه و به عبارتی چشم هم‌چشمی است.

 

سرمایه‌گذاری کردن، خرید کردن نیست

سرمایه‌گذاری کردن، خرید کردن نیست، بلکه بیشتر، نوعی درک و آگاهی است.

تمایز پولدارها با افراد بی‌پول و سطح متوسط جامعه در اینجا است!

 

پولدارها همیشه در آخر کار، به خرید تجملات و وسایل اضافی می‌پردازند درحالی‌که آن دو گروه دیگر، ترجیح می‌دهند اول‌ازهمه این کار را انجام دهند.

بی‌پول‌ها و اقشار متوسط جامعه اغلب به خرید اقلامی چون خانه بزرگ، الماس، جواهرات یا کشتی‌های تفریحی می‌پردازند، چون مایل هستند به دیگران نشان دهند که پولدار هستند.

 

آن‌ها به‌ظاهر پولدار نشان می‌دهند. پولدارهای کهنه‌کار، ابتدا ستون دارایی‌هایشان را می‌سازند.

سپس، از درآمد ناشی از این ستون، کالاهای اضافی موردنظرشان را خریداری می‌کنند. پولدارها بر روی ستون دارایی‌هایشان تمرکز و توجه می‌کنند، حال‌آنکه بقیه، بر ستون درآمدهایشان متمرکز می‌شوند.

 

تعریف مال و ثروت این است که پول شما چه مقدار پول می‌سازد؟ یا به عبارتی، وجوه شما چه مقدار وجه نقد تولید می‌کند؟

اگر من و همسرم، در فکر خرید یک‌منزل بزرگ‌تر و بهتر باشیم، به‌راحتی متوجه می‌شویم که این خانه برای ما، در حکم یک دارایی نخواهد شد، بلکه یک بدهی می‌شود؛ زیرا در بلندمدت به خالی کردن جیبمان و بیرون کشیدن پولمان خواهد انجامید.

 

مهم‌ترین قانون، دانستن تفاوت میان یک دارای و یک بدهی است. زمانی که این تفاوت را فهمیدید، تلاش و توجهتان را روی دارایی‌هایی متمرکز کنید که بلندمدت باشد.

این بهترین راه ورود به شاه‌راه پولدار شدن است.

 

دقت کنید ستون بدهی‌ها و مخارجتان حتی‌الامکان پایین بماند. اگر مایل به افزایش مخارج باشید، اول باید بر درآمد ناشی از دارایی‌تان بیفزایید تا بتوانید خودتان را در سطح رفاه نگاه‌دارید.

 

گاهی از مردم می‌پرسم: کسب‌وکار شما چیست؟

و آنان پاسخ می‌دهند: آه من یک بانکدار هستم پس سؤال می‌کنم: یعنی شما صاحب یک بانک هستید؟

و آنان معمولاً پاسخ می‌دهند: نه، من در آنجا کار می‌کنم. در این حالت، ایشان تخصصشان را با کسب‌وکارشان اشتباه گرفته‌اند.

 

ممکن است تخصص بانکداری داشته باشند اما بازهم نیازمند داشتن یک کاسبی شخصی هستند.

 

کاسبی چیست؟

کاری که نیاز به حضور شخصی نداشته باشد.

من مالک آن باشم ولی توسط شخصی یا اشخاص دیگری اداره می‌شود.

 

اگر خودم مجبور به کار در آن محل باشم، دیگر نمی‌توان نامش را کاسبی گذاشت؛ در آن صورت، شغل من می‌شود. به کسب شخصی خودتان اهمیت دهید. مشکلات مالی، اغلب نتیجه مستقیم کار کردن مادام‌العمر برای دیگران است.

شغلتان را از دست ندهید؛ اما شروع کنید به خرید دارایی‌های حقیقی و نه بدهی یا خرده‌ریزهای غیرضروری که درست پس از لحظه خرید ارزش واقعی‌شان را از دست می‌دهند؛ مثل چوب گلف ۴۰۰ دلاری من، که از جنس تیتانیم بود، به‌مجرد اولین ضربه محکمی که با آن زدم، ۱۵۰ دلار کاهش قیمت یافت.

 

پدر تحصیل‌کرده‌ام همیشه مرا که پسربچه‌ای بیش نبودم، تشویق به یافتن کاری بی‌خطر می‌کرد.

از سوی دیگر، پدر پولدارم مرا به آموختن یا به دست آوردن دارایی‌هایی که به آن‌ها علاقه‌مندم، تشویق می‌کرد.

او می‌گفت: اگر علاقه‌ای به آنچه می‌آموزی یا به دست می‌آوری نداشته باشی، از آن مراقبت نخواهی کرد. پس من به خرید مستغلات پرداختم چون عاشق خریدن زمین و ساختمان بودم. قادر بودم تمام‌روز تماشایشان کنم و سیر نشوم.

 

پدر تحصیل‌کرده من همواره تشویقم می‌کرد به دنبال یک شغل خوب در یک شرکت قوی و معتبر باشم.

او از فضیلت «پله‌پله بالا رفتن از نردبان ترقی شرکت» سخن می‌گفت.

 

نمی‌دانست که مردم چک حقوق ماهیانه خود را دریافت می‌کنند درحالی‌که می‌دانند با این مقدار حقوق خود و خانواده‌شان مشکل خواهند داشت و همه کاری که می‌کنند همین است که به انتظار افزایش حقوق بنشینند و فکر کنند که پول بیشتر، حلال مشکلاتشان خواهد بود.

 

وقتی نصایح پدر تحصیل‌کرده‌ام را برای پدر پولدارم بازگو کردم، با دهان بسته، لبخندی زد و فقط یک جمله گفت: «چرا خودت صاحب این نردبان نشوی؟»

ولی نباید فراموش کرد بعضی وقت‌ها، مردم نمی‌توانند کاری برای خود دست‌وپا کنند درنتیجه به تأسیس یک شرکت، به‌عنوان راه‌حلی برای مشکلشان متوسل می‌شوند.

بد نیست بدانید که از هر ۱۰ شرکت تازه تأسیس یافته، معمولاً ۹ تای آن‌ها، در پنج سال نخست پس از تأسیس ورشکست می‌شوند؛ بنابراین، فقط اگر واقعاً خواستار این هستید که شرکتی از خود داشته باشید، این کار را انجام دهید.

 

مهارتی را نمی‌شناسم که بااهمیت‌تر از مهارت فروش و بازاریابی باشد. مهارت‌های فروش و بازاریابی برای اکثر مردم، اصولاً به این دلیل مشکل است که از عدم پذیرفته شدن، واهمه دارند.

هر چه در برقراری ارتباطات، مذاکره و غلبه بر ترس ناشی از عدم پذیرش خود، بیشتر فائق آیید، زندگی برایتان راحت‌تر و آسان‌تر خواهد شد. متخصص شدن ازنظر فنی، به همان اندازه که محاسنی دارد نقطه‌ضعف‌هایی نیز دارد.

 

من دوستانی دارم که فوق‌العاده باهوش و بااستعدادند اما قادر نیستند به‌طور مؤثر با دیگران ارتباط برقرار کنند؛ درنتیجه، درآمدشان رقت‌انگیز است.

من به آنان نصیحت می‌کنم حداقل یک سال را به آموزش امر فروش بگذرانند حتی اگر در این مدت، هیچ درآمدی هم نداشته باشند همین‌که مهارت‌های ارتباطی‌شان رشد کند و بهبود یابد، باارزش است.

 

وقتی از کلاسی که در آن تدریس می‌کنم، می‌پرسم: چند نفر از شما قادر است همبرگری بهتر از همبرگرهای مک‌دونالد درست کند؟

تقریباً همه دانش‌آموزان، دست‌هایشان را بالا می‌برند. سپس می‌پرسم: اگر همه شما قادرید بهتر از مک‌دونالد همبرگر بپزید پس چرا او بیشتر از شما پول درمی‌آورد؟ جواب واضح است. مک‌دونالد در شیوه کسب‌وکار، فوق‌العاده است.

 

علت اینکه بسیاری از مردم بااستعداد، فقیر هستند، این است که آنان، بیشتر روی بهتر پختن یک همبرگر، تمرکز و انرژی صرف می‌کنند و از سیستم کاسبی و تجارت، بسیار اندک یا هیچ، نمی‌دانند.

این‌گونه افراد، معمولاً بیشتر از نیازشان، کار می‌کنند چون یاد گرفته‌اند سخت کار کنند، نه اینکه پولشان را در خدمت خودشان، سخت به‌کارگیرند.

پول بیشتر، به‌ندرت در حل مشکلات مالی افراد مؤثر است.

دنیا پر از آدم‌های بااستعداد فقیر است. غالب آنان یا فقیرند یا در تنگناهای مالی دست‌وپا می‌زنند و کم‌تر از مقداری که در توانشان است پول درمی‌آورند. این به دلیل دانسته‌هایشان نیست، بلکه به دلیل چیزهایی است که نمی‌دانند.

همه آنان، روی بالا بردن تخصصشان به‌منظور ساختن یک همبرگر بهتر تلاش می‌ورزند به‌عوض اینکه بر بهتر کردن مهارت‌های فروش و عرضه آن، تلاش کنند. شاید مک‌دونالد بهترین سازنده همبرگر نبوده باشد اما درفروش، عرضه و تحویل یک همبرگر معمولی، با رعایت اصول اولیه آن، بهترین است.

نویسنده: رابرت کیوساکی

منبع: مدیر سبز

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.